هر سال به مناسبت سال نو، سراغ کودکان کار می‌رویم که امسال به دلیل تورم و گرانی، شرایط بدتری داشتند.
در این کمپین سه گلیم دستباف به کسانی که در این کمپین مشارکت می‌کردند به قید قرعه اهدا شد.
در این کمپین ما توانستیم 4000 دلار + 15 میلیون و پانصدهزار تومان جمع‌آوری کرده و در چند سری مواد غذایی خشک و آجیل به شکل بسته‌بندی و نیز غذای پخته آماده را در شهر بین کودکان توزیع کنیم.
عکسها و رسیدها پیوست می‌شود.




برای بازگشایی مدارس، اعضای ما تصمیم گرفتند تا برای کودکان فقیر لوازم التحریر بخرند.
به این منظور، منطقه «کوره آجورپزی» که یکی از مناطق فقیرنشین است را انتخاب کردیم و تعداد بچه‌هایی که در این منطقه به مدرسه می رفتند را شمارش کردیم.
در کلاس اول و دوم 50 کودک، سوم و چهارم 40 کودک و پنجم و ششم 40 کودک بودند که برای همه آنها لوازم التحریر و کیف و مسواک و خمیردندان خریداری و به آنها اهدا شد.
  رسیدها و عکس ها ضمیمه شده است.

 




کمک گروهی از اعضای صندوق برای امیرحسین پسر کوچکی که به دلیل مشکلات جسمی خودش و مشکلات مالی مادرش، هر سال او را به نوعی خوشحال می‌کنیم.
امسال فروغ شمس برایش دوچرخه و کلاه ایمنی گرفت و چند دوست دیگر، اسباب بازی. از سوی دیگر داود توکلی یک لپتاب به خانمی نابینا در شهرمان هدیه داد که بتواند روی آن اپلیکشین گویا نصب و به دخترش در درس‌ها کمک کند.




شیوا دختری است که این گروه در 4 سال گذشته او را میشناسد. دختری قوی و شجاع که با سرطان مبارزه میکرد. متاسفانه شیوا زمانی متوجه بیماری اش شد که بیماری از روده به کبد او سرایت کرده بود. شیوا در ماه آخر نیاز به پرستار بخصوص در شب داشت. خانم زیبا موافقت کرد با قیمتی بسیار مناسب از او نگهداری کند. مبلغ پرداختی به او 1820 دلار شد که رسید ضمیمه میشود. بقیه اعضایی که در این مدت برای شیوا خرید کردند و یا غذا درست کردند، پولی دریافت نکردند. متاسفانه شیوا اول ماه می از دنیا رفت. او در قبرستانی در شمال ریچموندهیل و خیابان لزلی به خاک سپرده شد.




به مناسبت نوروز، تصمیم گرفتیم به کودکان کار بسته‌های غذایی اهدا کنیم.

 سری اول-  بسته‌های غذایی شامل؛ دو قوطی روغن، یک بسته قند، دو کیلو برنج، سه عدد تن ماهی، یک بسته سویا، یک بسته شکلات، یک بسته شکر، یک بسته چای، یک قوطی رب و دو بسته ماکارانی بود. برنج‌ به شکل کیسه‌های بزرگ خریداری و بعد در هر کیسه دو کیلو برنج وزن و گذاشته شد.

سری دوم - صد پرس جوجه کباب بین کودکان نیازمند توزیع شد.




امیرعلی پسرکی 6 ساله است که در مدرسه به معلمش گفته بود  آرزو دارد درخت کریسمس در خانه داشته باشند. امیرعلی مشکلات جسمی دارد و مادرش به تنهایی از او مراقبت میکند. تعدادی از دوستان کمک کردند تا بتوانیم او را قبل از سال نو خوشحال کنیم.
علاوه بر درخت که آقای حاتم طهرانی برایش خریدند هدایایی هم برایش آورده شد که امیرعلی را بسیار هیجان زده کرد.

.....
پیوست:
4 سال بعد امیرعلی میخواست دوچرخه ای داشته باشد که یکی از اعضای صندوق، فروغ شمس برایش خریداری کرد.

مشارکت کنندگان:




شیوا دختری است که در تورنتو زندگی می کند و اکنون چهار سال است که با سرطان روده درگیر است و با پرداخت قبوض خود دست و پنجه نرم می کند. ما شروع به خرید برای او کردیم و هر چند هفته یکبار غذای مورد نیازش را برایش می خریدیم.
این کار ده سری انجام شد. علاوه بر مواد غذایی، هربار کمک‌های نقدی را از طرف اهدا کنندگان به او دادیم. همچنین در تلاش هستیم با یاری مهران امینیان که در امور مهاجرت کار میکند برای مادرش که با ویزای توریستی آمده و از دخترش پرستاری میکند، اقامتی گرفته شود.
تعدادی از عکس‌های خرید که توسط دوستان این گروه انجام شده، پیوست می شود.




شیوا زنی است 31 ساله، از دو سال پیش مبتلا به سرطان کولون شده. در حال حاضر تنها زندگی می‌کنه و همسرش او را ترک کرده. مادر شیوا چندی قبل به اینجا آمده تا از دخترش پرستاری کند که خودش هم وضع جسمی و روحی بسیار بدی داشت. این خانواده وضعیت مالی بسیار بدی دارند. شیوا مبلغ 1410 دلار از دولت پول می‌گیرد که 1260 دلار آن را اجاره میدهد. مدت دو سال است که برای خانه دولتی ثبت نام کرده و تا به حال هیچ خبری نشده. در این رابطه با مدیر داخلی بنیاد پریا فروزان عزیز تماس گرفتم. فروزان از آن فرشته‌هاست که همیشه هرجا به مشکلی برخورد کنیم با روی باز کمکمان می‌کند.




چند سال قبل، خانم سالمندی که در تورنتو حقوق بازنشستگی گرفت به امریکا پیش دخترش رفت که به "ام اس" مبتلا شده بود. او به سازمان بازنشستگی اعلام کرد که از اینجا می‌رود و حقوقش طبعا قطع شد. پس از چند سال که وضعیت دخترش رو به وخامت گذاشت درست قبل از شیوع کرونا به کانادا برگشتند تا درمان دخترشان را در اینجا پیگیری کنند. به خاطر نزدیک بودن به بیمارستان در داون‌تاون تورنتو آپارتمانی را اجاره کردند. پس از مدتی به خاطر گرانی داروهای دخترشان پس‌اندازشان تقریبا رو به اتمام شده و توسط دوست عزیزی در شهرمان به ما معرفی شدند.


صفحه‌ها